مهندسی مکانیک
درروستای توه سرخک سفلی نیز هرساله ایام محرم طی مراسم خاصی برگزار میگرددوهیئت انصارالحسین ومردم روستا درقالب دسته های زنجیرزنی وسینه زنی به عزاداری وسوگواری می پردازند.
نـــی نــوا
نـــی نــوا
بشنو از نی ، نی نوای نینواست نینوا ، زیبا ترین شعر خداست
نینوا بی نی ، حضیض بردگیست ذلت و خاموشی و افسردگی است
نینوا را نی ، نوای زندگیست آتش عشق و اله و بندگیست
نینوا نی ناله اش آزادگیست در شرار شعله اش فرزانگیست
نینوا یکسر همه دلدادگیست عاشقی و عاشقی و عاشقیست
هان مسلمان سرّ نی را دار گوش این ندا از نینوا آید به گوش
سرّ نی یعنی که دل را واله کن در نیستان خویش را چون لاله کن
سرّ نی یعنی تهی شو از ریا ناب کن جان در حریم کبریا
سرّ نی یعنی زخود بیگانه شو " در دل آتش درآ پروانه شو " *
سرّ نی یعنی که جمله ، جان شدن سینه سرخ مکتب جانان شدن
سرّ نی یعنی ولایت داشتن جان و سر را در ولایش باختن
سرّ نی یعنی وفاداری به عهد شوکران را سر کشیدن همچو شهد
سرّ نی یعنی چو زینب (س)واله شو در طریق عشق چون آلاله شو
سرّ نی یعنی که حر باید شدن قطره ، اما همچو دُرّ باید شدن
سرّ نی یعنی چو بو فاضل (ع) شدن جان به کف در راه دین کامل شدن
سرّ نی یعنی چو اکبر نور شو در یم حق غوطه خور ذالنور شو
سر نی یعنی من و تو ما شویم بر سر فرعونیان دریا شویم
فاش گویم سر نی حب علیست هر که بر او دل نبندد شیعه نیست
پروردگارا
داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم
چون داده هایت نعمت ، نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است.
یادم باشد حرفی نزنم به کسی بر بخوردنگاهی کننم آزار دهد کسی راکه تنها دل من ؛ دل نیست دل کسی بلرزد خطی ننویسم
شهدا
اکنون شهیدان مردهاند و ما مردهها زنده هستیم.
شهیدان سخننشان را گفتند، و ما مخاظبانشان هستیم، آنها گستاخی آن را داشتند وقتی نمیتوانستند زنده بمانند،مرگ را انتخاب کنند،
رفتند و ما بی شرمان ماندهایم؛ صدها سال است که ماندهایم و جا دارد که دنیا بر ما بخندد
که ما-مظاهر ذلت و زبونی ؛بر حسین(ع) و زینب(س) مظاهر حیات و عزت می گرییم
و این یک ستم دیگر تاریخ است که ما زبونان ، عزادار و سوگوار آن عزیزان باشیم..
خدایا همواره تورا سپاس میگذارم، که هرچه در راه تو و در راه پیام تو بیشتر می روم ، بیشتر رنج می برم
آنها که باید مرا بنوازند، میزنند
آنها که باید همگام باشند، سد راهم میشوند
آنها که باید حق شناسی کنند، حق کشی می کنند
آنها که باید دستم را بفشارنند، سیلی می زنند
شهدا
شهدا
خالصانه آمدهایم تا زیارتتان کنیم و با دلهای خسته اما امیدوار، خدا را در این مکان اهورایی با بغضهای شکسته فرا بخوانیم و بگوییم که شهدا! ما شما را فراموش نکردهایم... اصلاً مگر حماسه، شهادت، هویزه، طلائیه، بستان، صدای غرش توپها، حسین فهمیدهها و باکریها، چمرانها، آوینیها و ... فراموش شدنی هستند؟
نه، ما آمدیم تا بگوییم که شما در روح و باطن ما جای دارید. آمدهایم تا بگوییم هان ای عاشوراییان! عاشورایی دیگر در پیش است. آمده ایم تا هوار بزنیم: های ای شهدا، راه شما، اندیشه شما و تفکر شما در روح و روان جامعه ایرانی جای دارد.
ای شهدای گمنام و ای غلطیدهشدگان در سربهای سرد و سنگین که به عشق مام میهن و انقلاب و اسلام، سر بر سودای عشق گذاشتید.. اینجا کجاست؟ ما کیستیم... شما که بودید؟ و کجایید؟ بر مزار کدامتان بگرییم که بغض امان نمیدهد، بگرییم، گریه مگر دوا کند ... میگرییم اما زهی تاسف که گریه نیز دوا نمیکند ... کاش که در ِشهادت باز بود و ...
برتراند راسل،
راست میگوید برتراند راسل، که: ریشهی همهی غرایضِ آدمی، خودخواهی است. باور میکنم.نه سخنِ مارکس درست است، که میگوید: اقتصاد است، و نه سخنِ فروید، که میگوید: عشق است. نه، خودخواهی است، خودخواهی! گویی، همین سخنِ راسل است که، در روایتِ پیغمبر میخوانیم، که: آخرین چیزی که از قلبِ راستان (صدیقین) بیرون رود، جاهطلبی است"..."
انسان
هر موجودی در طبیعت "آنچنان است که باید باشد"،
و تنها انسان است که، هرگز آنچنان که باید باشد، نیست. آدمی هرچه روح میگیرد
، و هرچه از آن که "هست" فاصله مییابد، از آنکه "باید باشد" نیز دورتر میشود،
و این است که هرکه متعالیتر است، از وحشت ابتذال هراسناکتر است،
و از بودن خویش ناخوشنودتر، و این است فرق میان انسان و حیوان..."